اي چشم تو بند مستان

شاعر : خواجوي کرماني

روي تو چراغ بت پرستاناي چشم تو بند مستان
عناب تو کام تنگدستانبادام تو نقل ميگساران
ريحان تو خادم گلستانمرجان تو پرده دار لل
رخشنده چو شمع در شبستانرخسار تو در شکنج گيسو
عنوان جمال يا رخست آنسرنامه‌ي حسن يا خطست اين
گريه چه دهي بياد مستاناي شمع مريز اشک خونين
بر زمزمه‌ي هزار دستانصد جامه دريده‌ام چو غنچه
از پاي در آورد بدستانسرخاب قدح تهمتنانرا
وز لعل پياله کام بستانخواجو دهن قرابه بگشاي